پیامدهای عقب نشینی آمریکا از افغانستان تا به حال زیر مطالعه و بررسی تحلیلگران قرار دارد. بسیاریها آن را به عقب نشینی ۴۶ پیش آمریکا از ویتنام تشبیه کرده اند و شماری هم میان این دو ماجرا تفاوتهایی قائل شده اند. آمریکاییها نخست در کره جنگیدند که منتهی به تقسیم آن کشور به دو بخش شمالی و جنوبی شد، سپس ۱۰ سال دیگر در ویتنام به دفاع از رژیم وابسته خود جنگیدند، اما پس از خروج نیروهایشان از ویتنام رژیم وابسته به آمریکا تاب نیاورد و کشور به طور کامل به دست حزب کمونیست ویتنام افتاد. اما سناریو در افغانستان به گونه دیگری رقم خورد. آمریکا برای نابود کردن «القاعده» که آن را مسئول حملات نیویورک و واشنگتن میدانست، به افغانستان حمله کرد و رژیم طالبان را که به القاعده پایگاه داده بود و از آن حمایت میکرد، بر انداخت. گر چه این اقدام به سرعت انجام پذیرفت، اما پای ایالات متحده آمریکا در جنگی کشانده شد که ۲۰ سال دوام کرد. آمریکا در این مدت تلاش کرد یک نظام سیاسی کارا و پایدار با ارتش پیشرفته و منظم در افغانستان تأسیس کند و آن را به یک کشور مدرن و توسعه یافته مبدل سازد، اما در فرجام تمام تلاشهایش به شکست انجامید و همه دستاوردهایش بدون جنگ به یکبارگی فرو ریخت.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
شکست آمریکا در ویتنام، پیروزی برای اتحاد جماهیر شوروی، چین و جنبشهای استقلال طلب مورد حمایت اردوگاه سوسیالیستی تلقی شد؛ از این جهت دیری نگذشت که دگرگونیهای فراوانی در سائر مناطق جهان اتفاق افتاد؛ در آفریقا نظام استعماری فرو ریخت و کشورهای مستقلی در آن به وجود آمدند، اعضای جدیدی وارد سازمان ملل متحد شدند، اتحاد جماهیر شوروی و کوبا در آفریقا نفوذ فراوانی پیدا کردند و در آنجا به ایفای نقش پرداختند. در آمریکای مرکزی و جنوبی، انقلابهای متعددی علیه ایالات متحده آمریکا صورت گرفت. بدین ترتیب ثمره شکست آمریکا در ویتنام را اتحاد جماهیر شوروی چید و از آن در صحنه بینالمللی و در چارچوب منازعه میان دو ابر قدرت زمان، بهرهبرداری کرد. البته این امر با توجه به شرایط حاکم در آن وقت و در زیر سایه جنگ سرد و توازن هستهای، یک پدیده طبیعی بود. اما اکنون این پرسش مطرح است که کدام طرف از خروج آمریکا از افغانستان بهرهبرداری خواهد کرد؟
حال کشمکشی میان اردوگاه سوسیالیستی و سرمایهداری وجود ندارد؛ زیرا اتحاد جماهیر شوروی در زمان حمله آمریکا بر افغانستان فرو ریخته بود و چین از اواخر دهه هفتاد به بعد از یک کشور صادر کننده کتاب سرخ مائو به یک غول اقتصادی مبدل شده که بازارهای جهان را با کالاهای تجارتی خود هدف قرار میدهد و رهبران چین اکنون روش یک ملت و دو نظام را اختراع کرده اند. در شرایط کنونی کشمکشهای بینالمللی به همان شیوهای که در اوائل قرن بیستم معمول بود بر گشته است؛ یعنی کشمکشهای ژئو پلتیک و اتحادیهها و پیمانهایی که بر اساس منافع مستقیم و به دور از اندیشههای بزرگ ایدئولوژیک قرن بیستم، ایجاد شده است.
از اینرو روسیه و چین با سرعت در پی ایجاد روابط با طالبان بر آمده اند. آمریکا و غرب هم تنها شروطی که برای ایجاد روابط با طالبان گذاشته اند، عبارت از این است که به منافع آنها آسیبی نرساند و نیم نگاهی هم به حقوق زن و حقوق بشر داشته باشد. در نتیجه جامعه جهانی که روزی علیه طالبان بسیج شده بود، اکنون آماده است که آن را به عنوان عضوی در سازمان ملل متحد بپذیرد. از سوی دیگر روسیه از شکست رقیب تاریخیاش آمریکا در کوهساران افغانستان، بیشتر دچار ترس و لرز منطقهای شد تا اینکه هیجانی برای بهرهبرداری از آن نشان دهد. چین از زاویه پروژه خود «یک جاده یک کمربند» به تحولات افغانستان نگاه میکند و در فکر حل مشکل ایغوریهای فراریش است که در شهرهای مختلف افغانستان پنهان شده اند و در جستجوی پناگاه دیگری هستند. ایران اما تعریفش از تحولات افغانستان از همه روشنتر است. به رغم اختلاف موجود میان مقامات ایرانی در باره طالبان، ایران بازگشت طالبان را در چارچوب پروژه منطقهای خود جای داده است، پروژه طرد آمریکا از غرب آسیا و جایگزین کردن محور ایران به جای آن. در عین حال رژیم مذهبی ایران میکوشد از شکست آمریکا در افغانستان همان گونه بهرهبرداری کند که اردوگاه سوسیالیستی از شکست آمریکا در ویتنام کرده بود، اما با شیوهها و سازوکارهای مختلف که در آن آزادی و تأسیس دولت میهنی در افغانستان مد نظر نیست، بلکه هدف تنها منافع توسعهجویانه تهران و مستحکم کردن گروههای مذهبی دنبالهرو آن است؛ گروههایی مانند «فاطمیون» در افغانستان، «زینبیون» در سوریه، «حیدریون» در عراق، «حزبالله» در لبنان و «حوثیها» در یمن.
پژوهشگری به نام پاتریک کلاوسن، در سمیناری که توسط انستیتوی واشنگتن برگزار شده بود میگوید: «به نظر میرسد که ایران دیدگاه خود را تغییر داده است؛ زیرا خامنهای رهبر جمهوری اسلامی ایران که همواره منتقد سر سخت طالبان بود، از ۲۰۱۵ به این سو حرفی علیه طالبان نزده است. رسانههای ایران به جای اینکه از تسلط طالبان سخن بگویند، بر شکست آمریکا بیشتر تمرکز دارند. دشمنی مشترک با آمریکا، انگیزه نیرومندی برای ایران ایجاد کرده که با سازمانهای افراطگرا همبستگی و همکاری داشته باشد. از این جهت واشنگتن باید سیاستهای خود در قبال تهران را در روشنایی حقائق یاد شده، استوار سازد. بعید است که تهران از اهداف خود مبنی بر بیثبات کردن منطقه و پخش موشکهای بالستیک برای هدف قرار دادن آمریکا و متحدانش، دست بردارد. از این رو عاقلانه نیست که آمریکا به جای واکنش قاطع در برابر ایران، انرژی و توان خود را در محدود کردن رفتار آن به هدر دهد.».
جنبش «حماس» از جمله نخستین طرفهایی بود که برای طالبان پیام پیروزی فرستاد. میتوان حدس زد که تکرار تجربه طالبان در افغانستان در ذهن «حشد الشعبی» عراق و حوثیهای یمن خطور کرده باشد. در لبنان البته حزبالله زمام کشور را در دست دارد و در کارزار جهانی ایران ایفای نقش میکند. اینها همه پیامدها و تبعات تحولات افغانستان است که به سود پروژه دیرینه خمینی تمام شده است. عبد الحلیم خدام معاون رئیس جمهوری پیشین سوریه روایت میکند که در ۲۳ ژانویه ۱۹۸۵ هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس ایران به دمشق آمد و به حافظ اسد گفت: «اسرائیل به لبنان حمله کرد، تا ما در خرم شهر پیشروی نکنیم. اگر ایران در جنگ علیه عراق پیروز شود، امنیت و آرامش در مرزهای شما با عراق، ترکیه و اسرائیل تامین میشود؛ زیرا در آن صورت منطقهای از مرزهای افغانستان تا لبنان به صورت یکپارچه وجود خواهد داشت.»
هر چند ایران عراق را شکست نداد، اما ایالات متحده آمریکا آن را اشغال کرد و راه را برای تسلط ایران بر آن هموار ساخت. اکنون میتوانیم معنای پیشبینی رفسنجانی را که ۳۶ سال پیش انجام داده بود، به خوبی درک کنیم.
© IndependentArabia